آروینم آروینم ، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره
شایان پسرخاله جونم شایان پسرخاله جونم ، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره

اروین کوچولوی ناز

اولین چهارشنبه سوری عزیزکم

عزیزکم چهارشنبه سوریت مبارک باشه اروینم 2روزپیش باباجون با خاله ها رفته بودن اصفهان پیش اون یکی خاله ولی مامان جون به خاطرما نرفت دستش دردنکنه بابا جونم سعی کرد برای چهارشنبه خودشونوبرسون پیشمون البته باباجون ازاونجا برات یدونه خرس بزرگ سفید خریده بود اونشب دایی اردشیرتوخیابون آتیش درست کرده بودولی ترسیدم توروببرم خیابون موندیم خونه  عزیزکم اولین چهارشنبه سوریت مبارک   عااااااششققققتتتتمممممم ممممماااااممممممااااااانننننییی     اینم خرس بزرگ جدید گل پسرم   ...
24 ارديبهشت 1395

هفته اول دوردونم

عزیزم ما خونه بابا جون می موندیم بابا هم چون روزامیرفت سرکار همش زنگ میزد حالتومی پرسید دست مامان جون درد نکنه خیلی زحمت کشید برامون خیلی کمکم کرد   دردونم حمام کرده سرحال شده   اینم یک هفته ای پسرکم عاشق ژست گرفتنتم الهی فداتشم  ...
24 ارديبهشت 1395

ورود به خونه

اروینکم امروزتوتاریخ 12.12.1394 مرخص شدیم همه اومده بودن پیشت تا بریم خونه  بابایی یدون گوسفند قربونی کرد توخونه باباجون   عزیزم خیلی خوشحالم که تورودارم  اروینکم اینجا 2 روزت هست که وزنتم 2کیلو 800  عاشقتم نفس زندگیم    اینم عکس گوسفند قربونی شده  ...
23 ارديبهشت 1395

فرشته کوچولوی من زمینی شد

سلام پسر یکی یه دونم  سلام آروین جون مامانی بلاخره انتظار به سررسید وفرشته مامانی زمینی شد یکی یدونه مامانی اروین جونم تو10.12.1394درساعت 11.5شب باعمل سزارین اومدی پیش مامانی  من وبابایی خیلی خوشحالیم که توروداریم روزی صدبارخداروشکرمیکنیم که خداتوروبه ماداد اروین جونم بعدازمرخصی اومدیم خونه باباجون که بابابرات یدونه گوسفندقربونی کرد اون شب یه مهمونی دادیم و همه جمع شده بودیم خونه باباجون (دایی مامانی بود دایی اردشیر وخاله مهسا خاله زهرا عمو ایدینم اومده بود ولی یکی ازخاله هات اصفهان زندگی میکنه که نتونست بیاد جاش اونشب خالی بود  بازم خداروشکرمیکنم که تورودارم نفسم زیندگیم  خیییییییلییییییی دووووووووسستتتتت د...
23 ارديبهشت 1395